سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

عاشقانه ام را عاشقانه می گویم...

کنج دلم....دل خرابم...

پر است از روزهایی که تمام فصلهایش بهاری بود....

زنده بودیم..زندگی را لمس میکردیم..

سنگری بود برای خستگی هایمان.... و دلی بود برای دلتنگی هایمان...

آن روزها و فصل ها گذشت..

من از بهاری میگویم که پایانش آغاز ویرانیم بود..

آن روزها گذشت و عشق... ناکامی.... و حسرت..احساساتی که ماندگار شدند..

دردهایم .

 دردهای عاشقانه ام را عاشقانه میگویم...  

 پیشانی   چین خورده از سالهای غربت و حسرت را دوباره بر خاکهای گرمت میگذارم..

دوباره می آیم اما با پاهای خسته ...

پاهای خسته از گذر زمان ..

مگر میشود در این زمین و زیر این آسمان آواز نخواند.

شمعهای محفلمان در سکوت روزهای بغض آلوده به یاریم میایند...

الا ای شمعهای محفل بشریت 

 در سکوت تلخ روزهای بی شما بودن به لبهایتان چشم دوخته ام .

.به دستهایتان...

 به سینه هایتان که با رگبار کین شکافته شد..

این بار نیز میآیم .

اما مشتاق تر از همیشه...

 

 

پ ن شهدا طلبیدن و خداوند منان مققر فرموده لحظه تحویل سال در کربلای ایران دعا گوی شما باشم .